کد مطلب:129440 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

حاجر از بطن الرمه
به ضم رأ و تشدید میم... درّه ای است مشهور در بلندی نجد. ابن درید گوید: «رُمّه دشتی است بزرگ در نجد كه چندین درّه بدان منتهی می شود» [1] «الحاجر به جیم و رأ در لغت عرب به معنای چیزی است كه آب را بر لب درّه نگه می دارد...» [2] بطن الرمه: منزلگاه اهل بصره است هنگام آمدن به مدینه. اهل كوفه و بصره در آن اجتماع می كردند و در شمال نجد واقع است...» [3] .

طبری گوید: عبیدالله پس از آگاهی بر آمدن حسین از مكّه به سوی كوفه، حصین بن نمیر، رئیس شرطه اش را فرستاد تا آن كه در قادسیه فرود آمد و سپاه را میان قادسیه تا خفّان و میان قادسیه، قطقطانه و لعلع سازماندهی كرد. او به مردم گفت: این حسین است كه آهنگ عراق دارد!» [4] .


آنگاه حسین (ع) پیش رفت تا به حاجر از بطن الرّمه رسید. از آنجا قیس بن مسهّر صیداوی را به كوفه فرستاد و خطاب به آنان چنین نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم. از حسین بن علی به برادران مؤمن و مسلمانش. سلام علیكم. سپاس خدایی را كه جز او خدایی نیست. اما بعد، مسلم بن عقیل به من نوشته است كه شما حسن نظر دارید و بر یاری ما و طلب حق ما گرد آمده اید. از خداوند می خواهم كه كارها را نیك به سامان آرد و شما را بر این كار پاداشی بزرگ بخشد. من در روز سه شنبه هشت روز گذشته از ذی حجّه، روز ترویه، از مكّه به سوی شما حركت كردم. چون پیك من نزد شما آمد، آستین ها را بالا زده جدیّت به خرج دهید. من همین چند روزه به سوی شما خواهم آمد. والسلام علیكم و رحمد الله و بركاته

قیس بن مسهّر نامه امام حسین (ع) را به كوفه برد و چون به قادسیه رسید، حصین بن نمیر او را دستگیر كرد و نزد عبیدالله بن زیاد فرستاد. عبیدالله گفت: بالای قصر برو و دروغگوی پسر دروغگو را دشنام ده!

قیس بالا رفت و گفت: ای مردم حسین بن علی بهترین آفریدگان خدا و پسر فاطمه، دختر رسول خدا(ص) است. او مرا نزد شما فرستاده است. من در حاجر از او جدا شدم. بیایید و او را اجابت كنید. سپس عبیدالله بن زیاد و پدرش را لعنت كرد و برای علی بن ابی طالب طلب مغفرت كرد.

عبیدالله فرمان داد او را از بالای قصر پایین افكندند. چنین كردند، پاره پاره شد و مرد.» [5] .

سید بن طاووس گوید:... حسین (ع) برای سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شدا و گروهی از شیعیان كوفه نامه ای نوشت و آن را به وسیله قیس بن مسهّر صیداوی فرستاد. چون در آستانه ورود به كوفه قرار گرفت، حصین بن نمیر، از فرماندهان


عبیدالله، او را بازداشت و بازجویی كرد. قیس نامه را بیرون آورد و پاره كرد. حصین او را نزد عبیدالله برد، چون در برابر او قرار گرفت، گفت: كه هستی؟

گفت: مردی از شیعیان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و پسرش!

گفت: چرا نامه را پاره كردی؟

گفت: برای این كه تو ندانی در آن چیست.

گفت: نامه از چه كسی و برای چه كسی است؟

گفت: از حسین (ع) به گروهی از كویان كه من نامشان را نمی دانم!

ابن زیاد خشمگین شد و گفت: به خدا سوگند از من جدا نمی شوی تا آن كه نام آنها را برایم بگویی. یا از منبر بالا روی و حسین بن علی و پدر و برادرش را لعن كنی. وگرنه تو را تكّه تكّه می كنم!

قیس گفت: نام آنان را به تو نخواهم گفت، ولی حسین و پدر و برادرش را لعن می كنم!

آنگاه از منبر بالا رفت. خدای را حمد و ثنا گفت و بر پیامبر(ص) درود فرستاد و برای علی، حسن و حسین (ع) بسیار از خداوند طلب رحمت كرد. سپس عبیدالله بن زیاد و پدرش و ستمگران بنی امیه را یكسره لعنت كرد! سپس گفت: ای مردم، من فرستاده حسین به سو شما هستم و من او را در فلان جا ترك گفتم، او را اجابت كنید. چون این خبر را به عبیدالله زیاد دادند، فرمان داد او را از قصر به زیر افكندند. او را پایین انداختند و قیس جان سپرد.

چون این خبر به حسین (ع) رسید گریست و فرمود:

پروردگارا برای ما و شیعیان ما جایگاهی با كرامت قرار ده و ما و آنان را در سرای رحمت خویش جای ده، همانا تو بر هر كار توانایی.

نیز نقل شده است كه امام (ع) این نامه را از حاجر نوشت. جاهای دیگر هم گفته اند.» [6] .


[1] معجم البلدان، ج 1، ص 449.

[2] همان، ج 2، ص 204.

[3] خطب الامام الحسين، ج 1، ص 132.

[4] تاريخ الطبري، ج 3، ص 301.

[5] تاريخ الطبري، ج 3، ص 301؛ و ر.ك: تجارب الامم، ج 2، ص 57؛ در اين كتاب حصين بن تميم آمده است. در انساب الاشراف (ج 3، ص ‍378)، الاخبار الطوال، ص 245-246؛ تذكرة الخواص، ص 221؛ و در ارشاد (ص 220) آمده است: «نقل شده كه او را با شانه هاي بسته از بالاي قصر بر زمين انداختند و استخوان هايش شكست. هنوز رمقي در وي باقي بود كه مردي به نام عبدالملك بين عمير لحني آمد و او را سر بريد. گفتند كه چرا اين كار كردي و بر او عيب گرفتند، گفت: خواستم كه آسوده اش كنم!».

[6] اللهوف، ص 32-33؛ و ر.ك: مثير الاحزان، ص 42.